آزمایشهای هستهای که با توجه به معمای امنیت صورت میگیرد به ایجاد بازدارندگی منجر میشود و آزمایشهایی که با هدف کسب پرستیژ بینالمللی صورت میگیرد به افزایش قدرت و اقتدار یک کشور در تاثیرگذاری به مسائل بینالمللی و تبدیل آن کشور به یک بازیگر مهم منطقهای و یا جهانی منجر میگردد.
آزمایش هستهای کرهشمالی بیشتر پاسخی به معمای امنیتی این کشور بوده است. موقعیت جغرافیایی کرهشمالی و اساساً شبه جزیره کره به گونهای است که همواره محل تلاقی منافع قدرتهای بزرگ بوده است. صرفنظر از تهاجمات تاریخی که به این شبه جزیره شده است، این شبه جزیره محل تلاقی منافع ژاپن، چین، روسیه و آمریکا بوده است. تجزیه شبهجزیره کره در دوره جنگ سرد نوعی شکاف درون سرزمینی را در این شبه جزیره بوجود آورد و سطح دیگری از شکافها را بر قطببندیهای موجود افزود و معمای امنیتی این منطقه را پیچیدهتر کرد. پس از پایان جنگ سرد کاهش توجه روسیه و چین به متحد سنتی خود یعنی کرهشمالی و افزایش توجهات امنیتی – نظامی آمریکا و متحدین منطقهایاش به کرهشمالی به عنوان آخرین مرز جنگ سرد، تنگناهای شدیدی را با کرهشمالی ایجاد کرد.
در این دوره نه تنها گشایش در روابط کرهشمالی با جهان خارج بویژه کشورهای همسایه (کره جنوبی و ژاپن) ایجاد نشد بلکه تحریمهای اقتصادی این کشور که پس از جنگ کره (53 – 1951) علیه کرهشمالی وضع شده بود همچنان ادامه یافت و اوضاع داخلی این کشور را به یک وضعیت فلاکتبار رساند. هدف این تحریمها و نیز اعمال فشارهای سیاسی، فراهم کردن زمینه لازم برای فروپاشی کرهشمالی از درون بود. اما برای حکومت توتالیتری همچون کرهشمالی، فروپاشی از درون تقریباً گزینهای منتفی بود. چرا که نه جو پلیسی حاکم بر این کشور چنین امکانی را فراهم میساخت و نه دغدغههای اقتصادی مردم که در وضعیت قوت لایموت زندگی میکردند، اجازه بروز مخالفت را به آنها میداد. بنابراین تحریمهای اقتصادی و فشار سیاسی نتیجه عکس آنچه که غرب تصور میکرد، به بار آورد. یعنی به قدرتمند شدن نظام سیاسی و تضعیف مردم کرهشمالی برای هرگونه عکسالعملی منجر شد.
سالهای آخر دهه 1990، سالهای بازگشت روسیه و چین به باز تعریف خود در عرصه بینالمللی است و توجه به متحدین سابق بخشی از این بازتعریف برای ایفای نقش موثر در مسائل جهانی است. این یک فرصت طلایی برای کره شمالی بود تا بتواند از ناحیه پنجره چین و روسیه، نفس تازه کند. این وضعیت باعث شد که حتی آمریکا و متحدین منطقهایاش از احتمال فروپاشی نظام سیاسی کرهشمالی از درون ناامید شوند. بنابراین اگر قصد آمریکا فروپاشی نظام کرهشمالی است و اگر این فروپاشی از درون غیرممکن است باید در پی اضمحلال نظام کرهشمالی از بیرون بود. هرگونه تهاجم احتمالی به کرهشمالی نیازمند طی شدن یک فرایند حقوقی بینالمللی است. توجیه مناسب برای این کار و ناکام ماندن فرایند مذاکره میتوانست زمینه را برای این مهم فراهم کند.
آمریکا بحث تلاش کرهشمالی برای دستیابی به سلاح هستهای و شروع دور نسبتاً طولانی از مذاکره بینتیجه را به عنوان توجیه مطرح نمود. از دید آمریکا، کرهشمالی دارای یک برنامه هستهای مخفیانه بوده که نتیجه آن به هستهای شدن کرهشمالی میانجامید. این ادعای آمریکا که بعداً کرهشمالی نیز به آن اعتراف کرد و سرانجام در شکل آزمایش هستهای کرهشمالی خودنمایی کرد، به واقعیت نزدیک بود. با اینحال آمریکا زمانی میتوانست علیه برنامههای هستهای کرهشمالی اقدام کند که مذاکرات در این باره به شکست منجر شود و فعالیتهای هستهای کرهشمالی به عنوان اقدامی که صلح و امنیت بینالمللی را تهدید میکند، به شورای امنیت ارجاع گردد.
فرایند مذاکره کرهشمالی و آمریکا در دو مقطع مهم بطور برجسته پیش رفت. یکی در سال 1994 که به توافقنامه ژنو منجر شد و براساس آن آمریکا متعهد شد به همراه همپیمانان غربی خود سوخت هستهای کرهشمالی را تامین کنند. راکتورهای آب سنگین کرهشمالی را به راکتورهای آب سبک تغییر دهند، تحریمهای اقتصادی کرهشمالی را لغو نمایند و... اگر چنین اتفاقی میافتاد آمریکا در اهدافش که همانا فروپاشی نظام سیاسی کرهشمالی بود، ناکام میماند و برعکس در پرتو توافقات حاصل شده نظام سیاسی کرهشمالی بیش از پیش تقویت میشد. لذا اگر چه آمریکا و متحدینش توافقنامه ژنو را امضا کردند اما از اجرای آن سر باز زدند.
دومین مقطع به آغاز مذاکرات شش جانبه مربوط میشود. این مذاکرات ابتکاری از جانب چین بود تا هم روند مسالمتآمیز حل بحران ادامه یابد و هم از بروز درگیری احتمالی آمریکا و کرهشمالی که با خروج کرهشمالی از NPT و احتمال صدور قطعنامه در شورای امنیت علیه کرهشمالی جدی شده بود، جلوگیری کند. این اقدام چین دست آمریکا را در هرگونه اعمال فشار بر کرهشمالی بست. زیرا با ورود ژاپن، روسیه، کرهجنوبی و چین به روند مذاکرات، این مذاکرات به سود کرهشمالی پیچیده میشد. هر چهار کشور یاد شده با هر گونه اعمال زور علیه کرهشمالی مخالف بودند و در عین حال هیچ یک تمایل نداشتند کرهشمالی و اساساً شبه جزیره کره به سمت هستهای شدن حرکت کنند.
مشکلی که در اینجا بروز کرد آن بود که آمریکا در راستای اهداف خود که همانا فروپاشی نظام سیاسی کرهشمالی بود، در روند مذاکرات ششجانبه اخلال ایجاد میکرد. در حقیقت مشکل آمریکا با کرهشمالی یک مشکل فنی و حقوقی نبود که از طریق مذاکره قابل حل باشد، مشکل آمریکا با کرهشمالی یک مشکل سیاسی و ایدئولوژیک بود. آمریکا از نظام سیاسی کرهشمالی متنفر بود و چاره آن را فقط در فروپاشی و اضمحلال این رژیم میدانست. این ادراک آمریکا از سوی مقامات کرهشمالی کاملا روشن بود و سایر کشورهای عضو مذاکرات ششجانبه نیز از این موضوع اطلاع داشتند و لذا تمام مذاکرات به خاطر این بود که آمریکا را از این تصمیم منصرف کنند. حتی اگر صراحتاً از این ایده آمریکا سخنی به میان نمیآوردند.
شکست پیاپی مذاکرات ششجانبه، به رغم انعطافهای کرهشمالی و خودداری آمریکا از دادن تضمین امنیتی به کرهشمالی، پیونگیانگ را به این سمت هدایت کرد که باید برای بقای نظام سیاسی خود چارهای بیندیشد و آن دستیابی به سلاح هستهای بود. در حقیقت کرهشمالی بقای سیاسی خود را فقط در گرو سلاح هستهای میدانست و این دقیقاً چیزی بود که واشنگتن قصد داشت از طریق مذاکره از آن ممانعت به عمل آورد. به عبارت دیگر واشنگتن قصد داشت با محروم کردن کرهشمالی از توانایی هستهای، زمینه را برای آسیبپذیری این رژیم در صورت هر گونه حمله احتمالی فراهم کند.
با این اوصاف در حالی که طولانی شدن روند مذاکرات برای حل بحران کرهشمالی نوعی وقتکشی از سوی کرهشمالی برای حرکت به سمت سلاح هستهای بود، این مذاکرات برای آمریکا نیز نوعی توجیه برای بهرهگیری از دیپلماسی و زمینهسازی برای حمله به کرهشمالی بدلیل ناکامی مذاکرات بود. در این مسابقه ذهنی که در پس مسابقه عینی (مذاکرات) نهفته بود، این کرهشمالی بود که گوی سبقت را از آمریکا ربود و با آزمایش هستهای خود، واشنگتن را در مقابل عمل انجام شده قرار داد.
اکنون برای آمریکا هم بسیار سخت و هم بسیار دیر شده است که بتواند به کره شمالی تعرض کند. سختی کار در آن است که کره شمالی به سلاح هستهای مجهز شده و حمله به این کشور بسیار پرهزینه خواهد بود، حتی احتمالاً متحدین منطقهای آمریکا، مخالفت جدیتری را با این کشور در خصوص حمله نظامی به کرهشمالی خواهند کرد. چین و روسیه نیز صرفنظر از اینکه کرهشمالی متحد سیاسی آنها است، صرفاً به خاطر فاجعهای که در نتیجه حمله نظامی به کرهشمالی در سطح منطقه بوجود خواهد آمد؛ با هرگونه اقدام نظامی بطور جدی مخالفت خواهند کرد. تنها گزینه ممکن، تحریم اقتصادی و سیاسی شدید است که آن هم بعید است کرهشمالی را که بیش از نیم قرن است که در تحریم به سر میبرد، از پا درآورد.
آنچه اکنون برای آمریکا و کشورهای منطقه شرق آسیا باید مهم باشد این است که چگونه میتوان از وخیمتر شدن اوضاع جلوگیری کرد؟ چگونه میتوان کرهشمالی را از انجام آزمایشهای هستهای بیشتر بازداشت؟ چگونه میتوان موازنه قوا را که اکنون در شرق آسیا به سود کرهشمالی و به زیان ژاپن و کرهجنوبی بههم خورده است، برقرار نمود؟ چگونه میتوان امنیت جهان را در عصر هستهای تامین کرد؟
دکتر نوذر شفیعی: با توجه به اهداف کشورهای مختلف در انجام آزمایشهای هستهای، معمولاً این آزمایشها با دو هدف صورت میگیرد: پاسخ به معمای امنیت و کسب پرستیژ بینالمللی.
کد خبر 6201